داستان زندگی پدر آجر ایران
این داستان زندگی مردی است که درست کار انجام میداد هرچند کارش کارگری در آجرپزی بود و این درست کار انجام دادن، او را به جایی رساند که “پدر آجر سنتی ایران” لقب گرفت یعنی آجر سنتی حیدری .
او که با عنوان شغلی “کارگر بغلکشی” کورهپزخانههای هاشمآباد و دولتآباد شروع به کار کرده بود بعدها توانست ابداعاتی در صنعت آجر به وجود آورد که رویکرد معماری کشور به آجر را متحول سازد.
در زمانی که کاربرد آجر سنتی در کشور رو به افول بود استاد توانست در بازار آجر ایران با دانش ایرانی و کورههای ایرانی، آجر سنتی رنگی با رنگهای طبیعی تولید کند و دوباره این عنصر معماری ملی ایرانی را چون جان به تن ساختمانهای این مرز و بوم بازگرداند.
کارگری که بغلکشی آجر، بر پوست تنش پینه مینشاند، شد کورهسوزی که بهترین آجرهای منطقه را میپخت و در نهایت توانست آجری تولید کند که ۱۰۰۰ سال دوام دارد و طبیعت گرم و رنگهای طبیعیاش مستقیم با چشم دل و جان ناظر ارتباط میگیرد و این نشان ماندگار استاد بر تاریخ شهر شهر این کشور خواهد بود.
شما کدام کار را خوب انجام میدهید و چنان بر آن اشراف دارید که بتوانید طرحی نو در آن کار دراندازید و مُهر خود را بر صفحات تاریخ این سرزمین بزنید؟
اگر میخواهید عذر بیاورید که شرایط کار برای شما فراهم نیست، استاد “علیرضا حیدری” مثال نقض طرز تفکری است که خاص بودن را مشروط به فراهم بودن موقعیت خاص بداند.
علیرضا حیدری نشان داد یک کارگر ساده آجرپزی میتواند برگی نو به دفتر معماری ملی، بیفزاید و التیام بخش زخمهای آثار باستانی کشور و در عین حال درهم آمیزنده عناصر سنتی معماری با رویکردهای مدرن معماری باشد.
روستای عشاق و کودکی استاد
استاد علیرضا حیدری در سال ۱۳۲۰ در روستای عشاق استان همدان به دنیا آمدند. روستایی با قدمت ۴ تا ۵ هزارساله که پیشهوران ماهر بسیاری را تحویل کشور داده است و خود از دیرباز مزیّن به آثار ماندگار معماری و باستانی و نیز شناخته شده به آهنگران و نجاران و فرشبافان و معماران و بنّاهای توانمند خود بوده است. شاید همین ویژگیهای محلی بوده که موجب شکوفایی استعداد هنری و معماری فرزندان این روستا و تبدیل آنها به حیدریها شده است.
پدر استاد با چهارپاداری کسب درآمد میکردند و به وسیله شتر، قاطر و اسب بین شهرهای مختلف بار جابهجا میکردهاند و شاید تعریفهای پدر استاد از کاروانسراهای بین راه و نوع ساختمان و معماری آنها در گرایش پیدا کردن استاد به صنعت آجر بیتاثیر نبوده است.
حالت و روحیه فعال و رو به جلوی استاد را از همان دوران کودکی شاهد هستیم: ایشان قبل از اینکه به سن مدرسه برسند اصرار داشتند که همراه برادران خود به مکتب بروند و باز در زمانی که برادرانشان برای کار به تهران عزیمت کردند ایشان نیز با برادرانشان همراه شده و به تهران آمدند و به این ترتیب در حالیکه هنوز یک نوجوان ۱۷ ساله بودند وارد صنعت آجر کشور شدند.
از بغلکشی تا کورهسوزی
استاد علیرضا حیدری در سال ۱۳۳۷ به عنوان یک کارگر ساده در کورهپزخانههای منطقه دولتآباد و هاشمآباد تهران که هم اکنون محل پارک و بزرگراه آزادگان شده است، مشغول به کار شدند.
در ابتدا با کار بغلکشی یا کورهچینی شروع کردند. کارگران بغلکش در حالیکه قدری به پشت خم میشدند، قالبهای خام آجر را روی تن و شکم خود قرار میدادند و داخل کوره میچیدند و به همین ترتیب آجرهای پخته شده را از کوره خارج میکردند.
با وجودی که کارگر بغلکش یا کورهچین از پیشبندی شبیه پیشبند برزنتی نانوایان استفاده میکرد اما باز هم پوست بدنش حالت پینه بسته پیدا میکرد.
استاد پس از دو سال بغلکشی، کمک کورهسوز شدند. در آن زمان، کورهسوز شدن نیازمند دو سال کار به عنوان شاگرد کورهسوز بود. ایشان با پشتکار و جدیت در حرفه کورهسوزی، خیلی زود نظر بسیاری از کورهداران را به خود جلب کردند و بهترین کوره سوز منطقه شدند.
جوانی در زیر زمین با آوازهای بلند روی زمین
کورهسوز فردی است که مسؤول تنظیم سوخت و حرارت کوره است.
کوره سوزی، حساسترین و سختترین موقعیت شغلی در یک مجموعه آجرپزی است زیرا این کورهسوز است که مشخص میکند که آیا زحمات مجموعه به ثمر مینشیند یا هدر میرود.
سهلانگاری یا غفلت کوره سوز موجب میشود که آجرها ضایع شوند، حتی ممکن است کیفیت آجرها دچار مشکل نشود اما رنگ آجرها یکدست نشود و همین فروش آجر را دچار مشکل کند.
در آن زمان حرارت کوره با روش راحتی مثل کم و زیاد کردن دور شیر گاز صنعتی تامین نمیشد بلکه سوخت لازم برای تامین حرارت کورهها با استفاده از ترکیب ضایعات پنبه، خاک اره و نفت کوره(همان نفت سیاه یا مازوت) انجام میشد و کوره سوز وظایف متعددی که مربوط به تنظیم حرارت کوره بود را به عهده داشت مثلا باید در فواصل زمانی مناسب، مواد سوختنی را داخل کوره میریخت و نیز در فواصل مناسب با وسیلهای به اسم سیخ کورهسوزی، مواد سوختنی را جابهجا میکرد و حرارت کوره را تنظیم میکرد.
از آنجا که پخت هر سری آجر شاید تا ۲۰ شبانه روز طول میکشید و کورههای روشن نیز محدود به یک کوره نمیشد، میتوانید تصور کنید که کار کورهسوز چقدر مشکل بوده است. در واقع کورهسوز کنار کوره و در معرض حرارت و دود بسیار آن زندگی میکرد و میخوابید.
از آنجا که آتشگاه کوره چندین متر زیر زمین قرار دارد که از طریق یک تونل به روی زمین میرسد بنابراین به نوعی میتوان گفت که کورهسوز زیر زمین زندگی میکرد.
استاد حیدری چنان با دقت و جدیت، کورهسوزی میکردند که آجرهای خروجی از کورههایی که ایشان، کورهسوز آن بودند، در میان معماران، شهرت پیدا کرد. به طوریکه معماران به هنگام سفارش آجر به افراد متصدی خرید آجر، میگفتند کورهپزیای را برای خرید انتخاب کنند که علیرضا حیدری کورهسوز آن باشد. این گونه بود که یکی از اساتید بهنام و کورهپزان معروف آن زمان، به نام آقای رفعتی، در مورد استاد گفته بود که “علیرضا را کسی به چهره نمیشناسد، خودش زیر زمین است اما آوازهاش روی زمین پیچیده است“.
بورس فروش آجر، سال ۱۳۴۲
خیابان بورس فروش آجر در دولت آباد دراز است و در دو سوی آن دکان کارخانههای تولیدی آجر است که کوپههای آجرهای تولیدیاشان جلوی در، روی هم چیده شدهاند و خریدارانی را میبینید که با اسب و درشکه برای خرید آجر آمدهاند.
مردم در برابر یک آجرفروشی تجمع کردهاند که به آجرهای باکیفیت شهره شده است. آجرهایش دارای رنگ یکدست هستند و به محض عرضه، به فروش میرسند و حتی یک روز هم انبار نمیشوند. این تولیدی آجر همان تولیدیای است که کورهسوز خوبی دارد. کورهسوزش به نام شناخته شده نیست اما به آجرهایش شناخته میشود و او کسی نیست جز جوان ۲۲ سالهای به نام علیرضا حیدری.
مردی با چهره دوده گرفته و الماسی در دست
“مردی با چهره دوده گرفته و الماسی در دست“؛ توصیفی است که یکی از کورهسوزان معاصر استاد در مورد استاد حیدری و آجرهای تولیدیاش به کار برده است.
همانطور که پیشتر گفتیم، بخش زیرکوره که فرد کورهسوز در آن کار میکند، ۳ تا ۴ متر پایینتر از سطح زمین است که توسط یک تونل به سطح زمین میرسد. در آن زمان وقتی فرد کورهسوز از تونل بالا میآمد به قدری دوده گرفته بود که قابل شناسایی نبود با این وجود آجرهای کورهسوز جوان داستان ما بدون هیچ دود و با رنگهای زیبا و گیرا از کوره بیرون میآمد.
آجرهای سنتی حاصل از کورهسوزی استاد با رنگ طبیعی و سطوح صاف و گونیا و بافت طبیعیاش آنقدر زیبا بود که کوره سوز معاصر استاد آن را تشبیه به الماس کرده است.
شاید تشبیه آجر به الماس برای عموم مردم چندان مناسب به نظر نرسد ولی برای کسی که با ظرافتهای تولید آجر زیبا و باکیفیت آشناست (و تفاوت آجر با کیفیت و بادوام را از آجر ضعیف میداند و میداند که چطور معماران با استفاده از آجر، زیباییهای ماندگار میآفرینند و نقشهای دلنواز میزنند)، تشبیهی کاملا شایسته و بایسته است.
تبدیل شدن از کارگر به کارفرما
روزگار گذشت و تهران بزرگ شد و کورهپزخانههای دولت آباد و هاشم آباد به تاریخ تهران پیوستند(بزرگراه آزادگان و پارک آزادگان کنونی محل این کورهپزخانهها بود).
از آن پس، یعنی از اواسط دهه ۴۰، محمود آباد خاورشهر مرکز تولید آجر شد و استاد نیز چندسالی را در کورهپزخانههای آنجا کار کردند تا اینکه در اوایل دهه پنجاه، اقدام به اجاره کورهای در خاتون آباد جنوبی نمودند و به این ترتیب علیرضای داستان ما عضو اتحادیه صنف فخار و البته کارفرمای خودش شد.
استاد پس از ۷ سال اشتغال در کوره اجارهای توانستند در سال ۱۳۵۷ با پسانداز مالی خود، قطعه زمینی را در محل کنونی کارخانه حیدری (یعنی خاتون آباد شمالی، انتهای کوچه اسفند)خریداری نمایند و خودشان آن را تبدیل به آجرپزی نمایند. به این ترتیب مجموعه آجرسنتی حیدری تاسیس و احداث شد.
احداث بناهای مجموعه آجر حیدری، از کورهها و زیرکورهها گرفته تا خانه کارگران و حفر چاه، توسط خود استاد انجام شد و ایشان تجربه ۲۰ ساله خود در حرفه آجرپزی را در ساختن این بناها به کار گرفتند و بنابراین مجموعه کنونی آجرپزی حیدری با استانداردهای کاری یک کورهسوز نمونه، بنا شد. مثلا دیواره کورهها را بسیار ضخیمتر از معمول کورهها ساختند تا تحمل حرارت طولانی مدت را داشته باشد زیرا پخت طولانیمدت(بین ۲۰ تا ۲۵ روز) از اصول ساخت یک آجر باکیفیت است و علیرضا حیدری کسی بود که کارش را امضای پای شخصیتش میدانست و نه وسیلهای صرف برای ارتزاق. از همینرو حاضر نبود گوشهای از کارش را بزند و همواره به کیفیت کار خود و احترام به مردم ایران و نام ایرانی، متعهد بوده و هست.
اتفاق تاریخی تولید آجرهای تمامرنگی در مجموعه آجرپزی حیدری
همانطور که گفته شد استاد در سال ۱۳۵۷ قطعه زمینی را در خاتون آباد جنوبی شناسایی کردند و پس از آزمایش خاکش، آن زمین را خریداری نموده و به مرور بر آن افزودند به طوریکه امروز، مجموعه حیدری دارای ۴۰۰۰ متر معدن خاک رس است که از خالصترین و مرغوبترین خاک رسهای دنیا جهت تولید آجر است.
در همان سالهای اولیه احداث کارخانه، استاد برای دیوارکشی باغ سفارت انگلستان و نیز پروژه بزرگ موزه رفسنجان، سفارش آجر ابلق(آجر دورنگ بهی- حنایی) دریافت کردند که سفارش دوم از شخص رئیس جمهور وقت یعنی آقای هاشمی رفسنجانی به ایشان داده شد.
از آن پس معماران مطرحی همچون مهندس نیکبخت، مهندس فیروز و مهندس علیاری نیز پیگیر و مشتاق تولید آجر تمامحنایی توسط استاد شدند.
در همان سالها یعنی اواخر دهه ۶۰، میراث فرهنگی کشور نیز برای بازسازی کاروانسرای شاه عباسی کرج و مسجد جامع ورامین، در مورد تولید آجرهای سنتی قرمز (حنایی ) با استاد وارد مذاکره شدند.
تمام این موارد دست به دست هم داد و موجب شد که استاد تولید آجر حنایی را با جدیت در دستور کار خود قرار دادند: انواع و اقسام روشها جهت تولید آجرهای حنایی یکی پس از دیگری آزمایش شد. حدود دو سال زمان برای رسیدن به این مقصود صرف شد. کورههای متعددی با روشهای مختلف آزمایش شد، بارها انفجار کوره اتفاق افتاد و حتی استاد چندین نوبت دچار حادثه شدند و در بیمارستانهای البرز و خاتمالانبیا بستری شدند اما دست از تلاش برنداشتند تا اینکه اولین سری آجر قرمز بدون استفاده از رنگدانه با موفقیت کامل تولید و از کوره تخلیه شد.
کارشناسان محترم میراث فرهنگی ازجمله سرکار خانم شیبانی و آقایان تهرانی، مهندس محبعلی کوچک و مهندس محبعلی بزرگ، جناب نظری و معمار پیشکسوت استاد شهرباف با حضور در کارخانه و ملاحظه نتیجه کار بسیار خرسند شدند. این رخداد موجب تحولی عظیم نه تنها در صنعت آجرهای سنتی بلکه در صنعت تولید انواع آجر در کشور شد.
اولین پروژه شخصی که با آجر رنگی(حنایی) کار شد یک ساختمانی مسکونی در خیابان مقدس اردبیلی رو بهروی خانه سالمندان زعفرانیه بود که با طراحی بینظیر جناب نیک بخت، به زیباترین شکل ممکن اجرا شد. این ساختمان زیبای ملبّس به تنپوش آجری حناییرنگ تا به امروز نیز از خودنمایی دست برنداشته است.
عامل موفقیت استاد در تولید آجری با رنگ یکدست قرمز، به کارگرفتن روش پخت ابدائی و منحصر به فرد خودشان و استفاده از سوخت ترکیبی (گاز صنعتی، نفت گاز و مازوت بهعلاوه آب) بود.
گفتنی است تا پیش از آن تنها آجرهای سنتی موجود در بازار، قزاقی سفید یا قزاقی بهی بودند که همان نیز از رونق افتاده بود. اما استاد حیدری توانست پس از ۷۰۰ سال وقفه، آجر حنایی را دوباره به معماری ایران بازگرداند و یک افتخار تاریخی را برای مجموعه آجرسنتی حیدری ثبت نماید.
بعدها تعدّد رنگی آجرحیدری به ۱۰ رنگ رسید که تمام این آجرها بدون استفاده از رنگدانه و بلکه با تکنیکهایی مثل تلفیق سوختهای مختلف و تنظیم حرارت کوره و تغییر نحوه چیدن آجرها در کوره و … به دست میآیند و رنگ آنها تا صدها سال در برابر تمام عوامل جوی همچون آفتاب، باران و تغییر دمای محیط مقاوم است.
ماجرای افزایش ۱۰۰ درصدی حقوق قالبداران
استاد علیرضا حیدری، در تمام سالهای کاریاش به کار تنها به عنوان بهانهای برای کسب روزی نگاه نمیکرد بلکه کارش تجلی شخصیت پایدار، باصلابت، مسوول، توانمند، خلّاق و ارزشآفرینش بود.
او در تمام ۴۲ سال حضورش در صنعت آجر، قدمی از اصول شخصیتیاش مبنی بر متعهد بودن و متّکی به نفس و روبه جلو بودن، عقبتر نرفت و به همین علت نه برندش را به انگلیسیها فروخت و نه خاک معدنش را به ژاپنیها، بلکه خودش ابداعاتی در صنعت آجر به وجود آورد که فصلی نو در کتاب تاریخ آجرسنّتی ایران گشود.
در اینجا برای بیان میزان تعهد استاد حیدری به کار باکیفیت، خاطرهای را به نقل از پسر ایشان، تقدیم میکنیم:
استاد در یکی از سالهای دهه ۷۰ متوجه شدند که قالبهای تولیدی یکی از آجرپزیهای قم سطوح صافتر و گونیاتری نسبت به قالبهای آجر حیدری دارند. به همراه تیمی از قالبداران و سرپرستهای مجموعه به قم رفتند و از نزدیک کار مجموعه مذکور را مشاهده کردند و سپس جلسه ای با تیمشان تشکیل داده و خواستند که افراد برداشت خود را از علل تفاوت نتیجه در دو مجموعه بیان کنند.
پس از قدری گفت و شنود، یکی از قالبداران علت تفاوت نتیجه را تفاوت میزان چسبندگی خاک عنوان کرد و گفت: از آنجا که چسبندگی خاک خاتونآباد بیشتر از چسبندگی خاک این مجموعه است، خارج کردن گِل قالب زده شده از قالبش باید با حوصله بیشتری انجام شود اما چنین کاری موجب میشود که سرعت کار کارگر و در نتیجه خروجی کاری او افت کند و متعاقب آن دستمزد کمتری دریافت کند. در اینجا استاد از قالبدار میپرسد که چقدر افزایش حقوق میتواند برای شما راضیکننده باشد تا قالبها را به بهترین شکل تخلیه کنید؟ قالبداران افزایش حقوق ۲۰ درصدی را پیشنهاد میدهند اما استاد ۱۰۰ درصد حقوق قالبداران را افزایش دادند تا آجرهای تولید حیدری از بهترین حالت خود، کمتر نباشد.
نه به پرواز با رییس جمهوری، آری به کار
برای اینکه نگاه و رویکرد استاد حیدری به کارش به عنوان فرصت آفریدن ارزشهای ماندگار برای ایران و ایرانی، بیش از پیش مشخص شود به ذکر خاطره دیگری از استاد میپردازیم.
همانطور که پیشتر اشاره شد یکی از پروژههایی که سفارش آن موجب جزم شدن عزم استاد برای تولید آجر رنگی بود، سفارش تولید آجر حنایی برای باغ-موزه رفسنجان به سفارش شخص آقای رفسنجانی بود. آجرهای این پروژه با موفقیت در مجموعه حیدری تولید شده و به رفسنجان ارسال میشدند. پس از پایان پروژه، هنگامی که آقای رفسنجانی برای افتتاح موزه، پروازی به رفسنجان داشتند از استاد دعوت میکنند که با ایشان همراه شوند اما استاد به جهت نیاز مجموعه حیدری به سرکشیهای کاری در آن برهه زمانی، این دعوت را نمیپذیرند و بیان می کنند: این پرواز اقتضای کار شماست اما اقتضای کار من سرکشیهایی است که هماکنون مجموعه حیدری به آن نیاز دارد.
سواد مدیریتی گرچه غیر آکادمیک
مدیریت یک مجموعه که در برخی برهههای زمانی تعداد پرسنل آن بالای ۱۰۰ نفر بوده است و همزمان حفظ جایگاه آجر حیدری در بازار آجر با وجود افزایش هزینهها و تنگناها، قطعا امری است که نمی توان بدون سواد مدیریتی از پس آن برآمد. استاد با وجودی که تحصیلات آکادمیک ندارند ولی بیش از ۳۰ سال است مجموعه آجرسنتی حیدری را مدیریت میکنند. ذکر چند خاطره از نحوه مدیریت استاد شنیدنی است و گویای علل موفقیت ایشان در رهبری مجموعه حیدری:
مدیر آجرپزی باشی و گلی نشوی!
زمانی فرزند ارشد استاد که هم اکنون به رحمت خدا رفتهاند، یک دفتر فروش در یکی از خیابانهای مهم تهران اجاره میکنند اما استاد به این نحوه از کار کردن ایشان انتقاد میکنند و عنوان میکنند که او به عنوان یک عرضه کننده کالا باید در بطن تولید کالا باشد تا بتواند به نحو شایسته آن را عرضه کند. باید گلی شود و حرارت کوره را حس کند و در بدنه کار باشد تا بتواند ارزش و جایگاه محصول نهایی و انرژیای که افراد مجموعه صرف آن میکنند را با تمام وجودش حس کند و با چنین انرژی و حس و حالی کالا را بفروشد و عرضه نماید و برای آن بازاریابی انجام دهد. در این صورت تلاشش برای بازاریابی چون از دل برمیآید به دل متقاضیان کالا نیز مینشیند.
حقوق دو برابری و وام برای کارگری که کار نمیکرد!
فرزند استاد نقل میکند که یکی از کارگران مجموعه، مدتها بود که در انجام وظایف کاریاش سستی میکرد و کاری پیش نمی برد این در حالی بود که وامی نیز از کارخانه گرفته بود و قسطهایش را پرداخت نمیکرد.
بنابراین فرزند استاد که در آن زمان مسؤول پرداخت دستمزدها بوده است با خودش میاندیشد که حقوق روزانه آن شخص را پرداخت نکند زیرا حتی اگر اهمالکاری وی نیز در نظر گرفته نمیشد، میشد عدم پرداخت دستمزدش را به حساب بازپرداخت وام گذاشت.
اما یک بار که استاد برای پرداخت حقوق به مجموعه حیدری میآیند نه تنها دستمزد آن کارگر را کمال و تمام پرداخت میکنند بلکه یک وام دوم و مرخصی هم به ایشان میدهند.
فرزند استاد تعجب کرده و در مورد این کار و نحوه رفتار استاد سوال میکنند. استاد در جواب میگویند علت سستی این کارگر در این است که به جهت مشکلاتی که برایش پیش آمده، دست و دلش به کار نمیرود و روحش با بدنش همراهی نمیکند. در چنین شرایطی حتی اگر بخواهیم از دیدگاه مادی به قصیه نگاه کنیم حضور او در مجموعه موجب کسل شدن دیگر اعضای مجموعه میشود و برای مجموعه ضرر است؛ ضرری که بیش از مبلغ وام و مرخصی اوست.
از طرف دیگر وقتی مشکل او حل شود بیش از پیش به مجموعه احساس تعلق کرده و برای آن میکوشد چون این حسی است که مجموعه به او داده است هنگامیکه در روزهای سخت کنار او مانده است.فرزند استاد عنوان میکنند بعدها ضمن مطالعات خود متوجه شدند که چنین رویکردی در دروس مدیریتی تدریس میشود در حالیکه استاد بدون دانش آکادمیک مدیریتی، به صورت غریزی و به تجربه آن را دریافته بودند.
اعتبار برای ایران یا انگلستان!
زمانی که استاد مشغول تولید آجر برای دیوار سفارت انگلستان بودند اهالی سفارت انگلستان که ضمن آزمایشهایی در انگلستان متوجه ارزش و کیفیت آجر حیدری شده بودند به استاد پیشنهاد دادند که تحت حمایت ایشان به انگلستان مهاجرت کند و در آنجا به کار تولید آجر بپردازد اما استاد نپذیرفتند که اعتبار تولید آجر های رنگی با سوخت تلفیقی و رنگ طبیعی را از ایران سلب و متوجه انگلستان نمایند.
دوستان انگلیسی استاد به وی پیشنهاد دادند حالا که حمایت انگلستان را نمیپذیرد دست کم روش کار خود را به نام خویش ثبت کند تا فرزندانش نسل به نسل از امتیازات این ثبت بهرهمند شوند اما استاد معتقد بودند که فرزندانشان نباید میراثخوار ارزشهای کاری ایشان باشند بلکه باید خودشان ارزشآفرین باشند و چنین حمایتی در واقع تشویق فرزندانشان به سستی در عرصه کار و فعالیت است.
جالب اینجاست که در حالیکه انگلستان برای آجر ایرانی چنان جایگاهی قایل است که متقاضی حق امتیاز آن است عدهای از هموطنان اسم نوعی از آجر تولید ایران را آجر انگلیسی گذاشتهاند و تحت این نام برای آن بازریابی میکنند!
استاد حیدری حاضر نشد که با خاک ایران به نام انگلستان آجر تولید کند اما مشتریان خارجی او محدود به مشتریان آجر نبودند بلکه خاک رس خاتونآباد نیز به قدری مناسب آجرپزی است که از چین و ژاپن متقاضی داشته و دارد اما استاد با وجود تمام سختیهای کار آجرپزی، از این خاک برای تن شهرهای این مرز و بوم تنپوش آجری میسازد اما حاضر نبوده و نیست که با فروش خاک معدن رس خاتونآباد، از راه بیدردسر درآمد کسب کند.
کارگر بغلکشی هاشمآباد پدر آجر سنتی ایران شد
تلاش متعهدانه و ۶۰ ساله استاد در صنعت آجر سنتی ( و ابتکارات و مجاهدتهای ایشان که به نوعی می توان گفت منجر به تولید آجر تمام رنگی پس از صدها سال وقفه شد)، موجب شده است که در میان معماران و اهالی صنعت آجر به نام پدر آجرسنتی ایران شناخته شوند.
سازمان میراث فرهنگی نیز برای قدردانی از زحمات استاد که برای حفظ میراث معماری این کشور، یعنی آجر سنتی، تمام قد و تمام قوا کوشیده است و حتی بارها در این مسیر دچار حادثه شده است، در صدد ثبت عنوان” پدر آجرسنتی ایران ” برای استاد میباشد.
فصل آخر داستان
استاد علیرضا حیدری با استقامت در تولید آجر باکیفیت، برای حفظ اعتبار آجر ایرانی به عنوان یک میراث ملی و فرهنگی ایران کوشید و سختیهای چنین تعهدی را در زمانه افسارگسیختگی تورم و رشد دلال صفتی در صنوف مختلف از جمله صنف آجر، به جان خرید.
ایشان نه تنها به این میراث ملی متعهد بودند بلکه با ارایه آجرهای رنگی با رنگهای متنوع و طبیعی که در برابر عوامل جوی تا صدها سال تغییر رنگ نمیدهند، موجب رشد بازار آجر و نزدیکی بیش از پیش معماری و ظاهر شهر به معماری ایرانی شدند و رنگهای گرم و جانبخش آجری را بیش از پیش به تن سنگی و سرد ساختمانهای شهر بازگرداندند.
استاد حیدری که تنشان سلامت و عمرشان دراز باد همچنان در مجموعه حیدری حضور دارند و با سیستم و روش خودشان مجموعه را مدیریت میکنند یعنی هم آجر میسازند و هم آجر میچینند. هم کوره میسازند و هم کوره تعمیر میکنند و هم گلی میشوند و … و هم مدیریت میکنند.
مجموعه اجر سنتی حیدری تحت رهبری ایشان ۴ فصل سال در حال تولید آجر سنتی ایرانی برای فرزندان ایران زمین است.استاد و همکارانش با تولید آجرهایی با دوام و با ثبات رنگ هزار ساله جهت کار شدن در پروژه های ملی و شخصی، بناهای خاص و بزرگ، ساختمانهای کوچک مسکونی، مرمت بناهای بستانی، دکوراتیو کردن دیوارهای منازل شخصی و … برای این کشور اعتبار میآفرینند. من و شما از چه طریقی برای این خاک، ارزش و اعتبار میآفرینیم؟!